سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  نقطه سر خط (گاه نوشت های من)
وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
کل بازدیدهای وبلاگ
122410
بازدیدهای امروز وبلاگ
32
بازدیدهای دیروز وبلاگ
23
منوی اصلی

[خـانه]

[ RSS ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

درباره خودم
نقطه سر خط (گاه نوشت های من)
زندگی نقطه سر خط
بی وفایی شده عادت
تو نوشته بودی دیدار
3 تا نقطه به قیامت
لوگوی وبلاگ
نقطه سر خط (گاه نوشت های من)
لینک دوستان

*بدون نوشابه بدون سس
* آقای کافه چی
* خانوم حرف های یک دل
* خانوم سبز سکوت
* آقای واژه هایی از کجا؟
* خانوم نوشته های خط خطی
* خانوم دل نوشته
* خانوم پرنسس کوچولو
* خانوم انتهای پیاده رو
* آقای قلم من کاغذ تو
* آقای پن پال
* خانوم کافه ناصری
خانوم نازنین
آقای عشقولک
آقای اوریا
آقای بی عینک
آقای پوس کلف
خانوم نیلوفر
آقای زیر آسمان خدا
آقای هدف
خانوم شاخه نبات
خانوم زن بودن ممنوع
آقای سیمرغ
آقای دلتنگی
آقای کشکول صادق
آقای عکس
قدرت شیطان

اشتراک در خبرنامه
 
پارسی بلاگ
www.parsiblog.com

نویسنده مطالب زیر:   مهدی  

عنوان متن امان از دل زینب ... شنبه 86 دی 29  ساعت 10:31 عصر




امان از دل زینب (س) ...

پ . ن :  ندارد.

  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   مهدی  

عنوان متن پریدخت : نه به سان یک فرشته پنج شنبه 86 دی 27  ساعت 6:50 عصر

سریال پریدخت یکی از بهترین هایی است که در این چندوقت اخیر دیده ام. شخصیت پردازی ها، دیالوگ ها، لوکیشن ها و صد البته موسیقی متن سریال به طرز فوق العاده ای کار شده، بسیار پخته، پر و سنگین و هدف دار هستند. اگرچه خط کلی داستان ایده نو و نابی را ارائه نکرده ( تا به اینجا ) اما به عنوان یک امضای کارهای ایرانی می توان موضوع عشق همزمان دو پسر که دوستان صمیمی یکدیگر هستند را به یک دختر قبول کرد. شاید اگر بخوام از ایراد های سریال بگم اولین چیزی که به ذهنم میرسه نام سریال است. به نظرم پریدخت که شاید به تنهایی به معنای دختر فرشته است ارتباط دقیقی با موضوع و شخصیت دختر داستان نداشته باشد. در حالیکه در سریالی مانند نرگس ، نام نرگس خود مفهوم کامل و جامعی از شخصیت اول داستان را در برداشت.
بازی کامبیز دیرباز را به مانند همیشه بسیار دوست دارم. به قدری نقشش رو فوت آب است که انگار دارد نقش خودش را بازی می کند. هیچ گونه تصنعی در بازی او نمی توان دید. دیرباز با اینکه به نظرم اکنون در اوج خود به سر می برد اما به قدری نقش های پیشنهادی  را با دقت و وسواس انتخاب می کند که تا به همین امروز بسیاری از مردم نام او را نمی دانند.
بازی لیلا حاتمی شاید با افت و خیز زیادی همراه باشد. در این سریال که گویی قرار بوده با بازی بسیار مبتدی و بی حس و حال و به قول خودمان ماست، نقش یک دختر کم رو و با حجب و حیا و آفتاب مهتاب ندیده که زیر دست یک حاجی بازاری بزرگ شده است را از آب در بیاورد. که البته اگر فیلم حکم او را دیده باشید به عمق فاجعه و ضعف بازی او در این سریال پی می برید. نقشی که به ازای هر 3 پاراگراف دیالوگ شخص مقابل خود تنها به گفتن یک جمله اکتفا می کند.
علی مصفا  هم بازی همیشگی خود را دارد. بدون هیچ گونه تعریف یا تمجید یا ایراد گرفتنی می توان بازی او را در حد نام خود ارزیابی کرد. کارگردانی که به حد کفایت از چند و چون نقش خود آگاه است و به خوبی از پس نقش یک دوست خوب برای نصرت و عاشق پریدخت و صد البته یک خانزاده تهرانی و خان بزرگ عمارت اربابی خود بر می آید.
داریوش ارجمند نیز به مانند همیشه نقشی را ایفا می کند که با عمق پوست و خون و وجودش پیوند خورده است. این بازیگر به قدری بزرگ است که از نقد منی که تا چندتا فیلم دیده جوگیر شده فکر کرده چیزی حالیشه به دور باشد. البته این رو هم بگم که از دیدن نقش نسبتا منفی و ضداسلامی او در سریال ستاره سهیل بسیار شگفت زده شدم.


موسقی متن سریال به طرز زیبایی داستان را همراهی می کند. همواره از اصالت نوای سازهایی مثل نی و تار و حتی ویولن که در این موسیقی از انها استفاده شده لذت می بردم و به آسانی حس کامل و صحیحی از سیر داستان را به بیننده القا می کند.
لوکیشن های سریال نیز بر طبق سیر داستان از چند خانه قدیمی حوض دار ، یک بازارچه با چند حجره، زورخانه و فضای سنگین اداری و نظامی مرکز شهر تشکیل شده که انتخاب هایی بسیار بجا و دقیق هستند. به عنوان مثال، بازارچه را به حد کافی برای نقش حاجی داستان کوچک و گرفته طراحی کرده اند که جای افرادی مثل پریدخت نباشد. زورخانه پهلوان گاهی به محراب نماز او تبدیل می شود که براستی به معنای محراب عبادت است و خانه ها هم که محل سر عاطفی داستان هستند.
در مورد دیالوگ ها هم بگم که من در 70 سال پیش زندگی نمی کردم که بدونم آنها چطور صحبت می کردند اما از شواهد اینطور بر می آید که طبقه مرفه و اشراف و خان ها از ادبیات رسمی بهره می بردند که در این سریال توجه چندانی به آن نشده است که نه تنها توی ذوق نمی زند بلکه پیوند نزدیکتری با عصر امروز دارد.
کارگردانی و به خصوص فیلمبرداری سریال از جمله نقاط قوت سریال است که به ندرت در مجموعه های تلویزیونی می بینیم و بیشتر در فیلم های سینمایی آن هم به تعداد محدود در چند سال گذشته از آن استفاده شده است.به عنوان مثال استفاده از آینه برای نشان دادن زمان ورود پریدخت به اتاق و زاویه دید نصرت و رنگ به رنگ شدن او یا زاویه دید از بالای محراب نماز یا گود زورخانه و حتی زوم های ناگهانی بر چهره نادر در زمان ناراحتی او از جواب مثبت دادن پریدخت به نصرت که به زیبایی با موسیقی سریال هماهنگ شده بود و نتیجه کار بسیار عالی از آب در آمد.
قطع های داستان، خروج از صحبت های اضافی و همزمان اوج گرفتن و فرود آمدن سریال از جمله ریبایی های داستان پردازی، کارگردانی و تدوین سریال است. به عنوان مثال ما هیچکدام از حرف های خودمانی نصرت و نادر را در زمان دیدار اولیه آنها در زورخانه نمی بینیم ولی به یکباره از ریختن ماموران نظمیه به خانه حاجی و دستگیر کردن او مطلع می شویم. یا زمانیکه پهلوان داستان را در اداره نظمیه به طرزی بسیار جدی، سنگین، بدون ترس و واهمه و بدون هیچ گونه احترامی به بازخواست می گیرند و او را تمسخر می کنند و پهلوان چند لات و آسمون جل جنوب شهر می خوانند و او را اکبر صدا می کنند. تناقضاتی که به زیبایی، داستان و فضای سنگین نظامی آن زمان را توصیف می کنند. ( البته راستش من خودم زیاد نمی دونم که آن موقع اینجوری بوده یا نه ولی در کل بسیار خوب کار شده اند)
چیز دیگری به ذهنم نمیرسه. از این سریال تا به حال 4 قسمت پخش شده که من با توجه به این 4 قسمت این متن رو نوشتم و شاید در ادامه داستان به طرزی تغییر کند ولی تا امروز نتیجه بسیار مطلوبی از خود ارائه کرده که امیدوارم ادامه پیدا کند.
در ضمن من هیچ ادعایی در مورد نقد نوشتن ندارم. هرگونه ایراد و اشتباهی رو صمیمانه می پذیرم. به قولی : زنده باد مخالف من !

پ . ن : خصوصی شد.
پ . ن 2 : خصوصی شد.
پ . ن 3 : جدیدا ( حدود 2 ماهه ) به قدری دل نازک شدم که با شنیدن یک نوای دلنشین یا دیدن یه منظره غم انگیز میزنم زیر گریه. فعلا هم هر بار با تیتراژ سریال شب دهم که الان دفعه چهارم هست که دارم می بینم گریه می کنم. خدا آخر و عاقبت همه رو ختم به خیر کنه !
پ . ن 4 : هنوز می پندارم، " کودک صفتی " می تواند مقدس ترین گناه انسان باشد.

  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   مهدی  

عنوان متن سبز - سفید - خط خطی پنج شنبه 86 دی 20  ساعت 2:39 صبح


دوست دارم برم به یک ساندویچ فروشی و فکر کنم که تو بهترین رستوران پنج ستاره هستم.
دوست دارم فکر کنم شکلات از پول بهتره چون می تونم یه تیکه گنده ازش رو درسته قورت بدم.
دوست دارم بعد یک تاب بازی درست و حسابی بشینم زیر یک درخت بزرگ و با دوستام یه بستنی قیفی گنده بخورم.
دوست دارم با دیدن یه حوض کوچیک با لباس شیرجه بزنم توش.
دوست دارم یه بادبادک خوشگل درست کنم و اون رو با دوستام هوا کنم.
دوست دارم برگردم به گذشته. وقتی که همه چی ساده بود. همه چی رنگی بود.
وقتی که داشتم جدول ضرب یاد می گرفتم. وقتی شعرای کتاب درسیم رو حفظ می کردم.
دوست دارم فکر کنم چقدر زندگی زیباست. چقدر همه مهربونند. چقدر همه صاف و یکدستند. چقدر شیشه ای اند.
دوست دارم فکر کنم چقدر همه چیز ساده است. می خوام از پیچیدگی های دنیا بی خبر باشم.
دوست دارم دوباره به همون زندگی ساده و زیبام برگردم. وقتی صبح پا می شدم و به مامانم می گفتم نمی خوام برم مهد. وقتی آخر همه سختی هام چند خط مشق بود و چندتا مسئله ریاضی. وقتی ...
دوست دارم دوباره به نیروی لبخند ایمان داشته باشم. به یک کلمه محبت آمیز، به عدالت، به صلح، به فرشتگان، به آسمان، به باران، به ...
دوست دارم ...
بدین وسیله من رسما از بزرگسالی استعفا می دهم و مسئولیت های یک کودک 6 ساله را قبول می کنم.

پ . ن : دیگه دوست ندارم با دیدن طنز هارول لوید زار زار گریه کنم. وقتی که پشت شیشه یه رستوران مرغ بریان خوردن بقیه رو تماشا می کند.
پ . ن 2 : شنیدین می گن فلانی از شدت خوشحالی ذوق مرگ شد؟ چه جالب. من تا حالا نشنیدم.
پ . ن 3 : این عکس مال همین چند روز اخیره. میدون ولیعصر. وقتی داشتم عکس می گرفتم یه لحظه زیر پام صدای قرچ قرچ شنیدم. تازه فهمیدم اینجایی که ایستادم هم خودش قسمتی از حوض وسط میدونه. خلاصه بگم این عکس با کلی از خودگذشتگی گرفته شده.
پ . ن 4 : اینقدر جواب فالم دقیق در اومد که اگه بهش دقت کنین حتی می تونین حدس بزنین نیتم چی بوده:
یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد ؟ / دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد؟
پ . ن 5 : بوی محرمش میاد ، خیمه و پرچمش میاد / فرشته از تو آسمون برای ماتمش میاد ( السلام علیک یا ابا عبدالله )



  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   مهدی  

عنوان متن آب بی صدا ترین ترانه است پنج شنبه 86 دی 13  ساعت 5:58 عصر

لالایی گریه بارون تو این گلخونه ویرون

بریز نم نم ببار آروم رو یاس تازه گلدون

لالا لالا دلم تنگه لالایی گریه کن بارون

لالا لالا ببار آروم لالایی با دل پر خون

لالا فانوس چشم او گل نیلوفر من شد

نور خورشید سر گردون چرغ آخر من شد

مثل ابری که می ناله مثل بادی که می خونه

ببین تنها تو رو دارم تو این دنیایی وارونه

لالایی باد سرگردون لالایی باغ ویرونم

لالایی لاله غمگین لالایی بید مجنونم

تو این بی آب و آبادی تو این ویرونه تنها

بخواب آهسته آهسته گل نیلوفر زیبا

 

من به خواب های کوچک تو اعتماد داشتم

چشم های عاشق تو را به یاد داشتم

تا هنوز تشنه ام تا هنوز تشنگی بهانه است

آب بی صدا ترین ترانه است

عبدالجبار کاکایی

آلبوم : از تو دورم - فریدون آسرایی

فعلا با این آلبوم دارم صفا می کنم. هنوز سوز صدای فریدون دلمو آتیش میزنه.


پ . ن : ممنون از همه کسانی که برای منتخب شدنم ابراز همدردی کردند!
پ . ن 2 : این وبلاگ یک (دل نوشت)ه که هیچ نیازی به بازدید کننده نداره. اگه دنبال بازدید زیاد بودم، وبلاگ قبلیم رو که روزی 1500 تا بازدید داشت نمی بستم.
پ . ن 3 : سیاست های این وبلاگ هیچ تغییری نخواهد کرد. ای کاش این اتفاق فرخنده نمی افتاد تا یه شبه بازدید هام 4 برابر بشه. اگه کم کم بین بقیه جا باز می کرد بهتر بود.
پ . ن 4 : (یه دوست) عزیز که برام میل فرستاده بودی، منتظر نظرت درباره پست پاک کن ها هستم. در ضمن من هیچ منظوری از اینکه جوری بنویسم که کسی چیزی نفهمه نداشتم. قصد جسارت ندارم. ولی خیلی راحت می شه اینجوری نوشت. راستی من هنوز بر اینکه خیلی ها ( نه همه ) مثل هم هستن اعتقاد دارم. حداقل از نظر من پسر ها خیلی شبیه هم هستن. و به نوعی هم دختر ها مثل هم.
پ . ن 5 : آبجی نرگس. من فکر نمی کنم دنیا زیبا نیست. مطمئنم! ( از شوخی گذشته شیرینی این دنیا دلمو زده. عین درس شیمی آلی مون )
پ . ن 6 : تخریبچی عزیز. من به همه اون سوالا فکر کردم و جوابای خودم رو دارم. منظورت رو از اینکه مسیر زندگیم رو عوض کنم نفهمیدم. زندگی میدون مین نیست که دنبال راه ساده اش بگردی. در مورد ارتباطات هم بگم که هی بگی نگی من آداب معاشرت بلدم ! دوستام می دونن. شاید من کم حرف باشم. ولی کم رو نیستم. راهنمایی خواستی خبرم کن!
پ . ن 7 : آرام عزیز. موافقم. وقت انرژی گرفتنه. ولی حیف که فعلا امتحان و این حرفا ...  جانم! چه زیبا گفت : و قاف حرف آخر عشق است ...
پ . ن 8 : کریسمس بر مسیحیان عزیز مبارک. این برف هم که هدیه خدای مهربونمون به این دوستان بود که همیشه دوست دارن عید قشنگشون توی برف و سپیدی درخت ها باشه.
پ . ن 9 : فعلا تا مدتی شاید نتونستم آپ کنم به خاطر امتحانا که البته نیازی به گفتن نداره. مگه نشریه باز کردم که همش باید با مطلب به روز کنم. خب هر وقت دلم خواستم می نویسم دیگه. دهه ! ...
پ . ن 10 : چون پاره سنگی عاشقم. به گنجشکی هراسان. و هر بار نا امید بر می گردم به خاک. بر می گردم به خویش. نا امید و نیازمند زبانه می کشد آغوشم به سویت.


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   مهدی  

عنوان متن یه ذهن خالی ... جمعه 86 دی 7  ساعت 12:19 صبح

روان نویس طورماطوری، هیولای کوچولوی من، اجی مجی لا ترجی... راه بیفت و بنویس...

: در خدمتم ارباب ... چی میل دارین بنویسم؟

 

خوب منوی این هفته چیه؟

: - نوشتن راجع به حالت دل زدگی از دانشگاه،

- نوشتن راجع به اینکه همه مثل هم هستن،

- نوشتن راجع به چیزای غریبی که هیچ کس هیچی نفهمه،

- پیچیده نویسی در حدی که منظورت وارونه بشه ،

- چندین بیت لیریک مکش مرگ مایی،

- نوشتن راجع به اینکه ...

 

خوب بسه ... این منو رو ده بار خوندم قبلا، حوصله‌ام سر رفت. یه خاطره تعریف کن دور هم باشیم!

: یه روز در خانه نشسته بودم داشتم تخمه می شکستم ...

 

پ . ن : از هر گونه احساس نسبت به بقیه تهی ام.
پ . ن 2 : اون قمریه داره خودشو محکم تر می کوبه به قفسه سینه ام.
پ . ن 3 : اونقدر ( باران که می بارد ) رو با صدای بلند گوش دادم که سر درد گرفتم و قرص خوردم.
پ . ن 4 : کاش ( یکی بود یکی نبود ) اول قصه ها نبود.
پ . ن 5 : (یه دوست) عزیز. متاسفم. بیشتر از این نخواه.
پ . ن 6 : عیدتون هم مبارک.



  نظرات شما  ( )

<   <<   6   7   8   9   10      >

 

Powered by : پارسی بلاگ
Template Designed By : MehDJ