سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  نقطه سر خط (گاه نوشت های من)
وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
کل بازدیدهای وبلاگ
132675
بازدیدهای امروز وبلاگ
24
بازدیدهای دیروز وبلاگ
24
منوی اصلی

[خـانه]

[ RSS ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

درباره خودم
نقطه سر خط (گاه نوشت های من)
زندگی نقطه سر خط
بی وفایی شده عادت
تو نوشته بودی دیدار
3 تا نقطه به قیامت
لوگوی وبلاگ
نقطه سر خط (گاه نوشت های من)
لینک دوستان

*بدون نوشابه بدون سس
* آقای کافه چی
* خانوم حرف های یک دل
* خانوم سبز سکوت
* آقای واژه هایی از کجا؟
* خانوم نوشته های خط خطی
* خانوم دل نوشته
* خانوم پرنسس کوچولو
* خانوم انتهای پیاده رو
* آقای قلم من کاغذ تو
* آقای پن پال
* خانوم کافه ناصری
خانوم نازنین
آقای عشقولک
آقای اوریا
آقای بی عینک
آقای پوس کلف
خانوم نیلوفر
آقای زیر آسمان خدا
آقای هدف
خانوم شاخه نبات
خانوم زن بودن ممنوع
آقای سیمرغ
آقای دلتنگی
آقای کشکول صادق
آقای عکس
قدرت شیطان

اشتراک در خبرنامه
 
پارسی بلاگ
www.parsiblog.com

نویسنده مطالب زیر:   مهدی  

عنوان متن پریدخت : نه به سان یک فرشته پنج شنبه 86 دی 27  ساعت 6:50 عصر

سریال پریدخت یکی از بهترین هایی است که در این چندوقت اخیر دیده ام. شخصیت پردازی ها، دیالوگ ها، لوکیشن ها و صد البته موسیقی متن سریال به طرز فوق العاده ای کار شده، بسیار پخته، پر و سنگین و هدف دار هستند. اگرچه خط کلی داستان ایده نو و نابی را ارائه نکرده ( تا به اینجا ) اما به عنوان یک امضای کارهای ایرانی می توان موضوع عشق همزمان دو پسر که دوستان صمیمی یکدیگر هستند را به یک دختر قبول کرد. شاید اگر بخوام از ایراد های سریال بگم اولین چیزی که به ذهنم میرسه نام سریال است. به نظرم پریدخت که شاید به تنهایی به معنای دختر فرشته است ارتباط دقیقی با موضوع و شخصیت دختر داستان نداشته باشد. در حالیکه در سریالی مانند نرگس ، نام نرگس خود مفهوم کامل و جامعی از شخصیت اول داستان را در برداشت.
بازی کامبیز دیرباز را به مانند همیشه بسیار دوست دارم. به قدری نقشش رو فوت آب است که انگار دارد نقش خودش را بازی می کند. هیچ گونه تصنعی در بازی او نمی توان دید. دیرباز با اینکه به نظرم اکنون در اوج خود به سر می برد اما به قدری نقش های پیشنهادی  را با دقت و وسواس انتخاب می کند که تا به همین امروز بسیاری از مردم نام او را نمی دانند.
بازی لیلا حاتمی شاید با افت و خیز زیادی همراه باشد. در این سریال که گویی قرار بوده با بازی بسیار مبتدی و بی حس و حال و به قول خودمان ماست، نقش یک دختر کم رو و با حجب و حیا و آفتاب مهتاب ندیده که زیر دست یک حاجی بازاری بزرگ شده است را از آب در بیاورد. که البته اگر فیلم حکم او را دیده باشید به عمق فاجعه و ضعف بازی او در این سریال پی می برید. نقشی که به ازای هر 3 پاراگراف دیالوگ شخص مقابل خود تنها به گفتن یک جمله اکتفا می کند.
علی مصفا  هم بازی همیشگی خود را دارد. بدون هیچ گونه تعریف یا تمجید یا ایراد گرفتنی می توان بازی او را در حد نام خود ارزیابی کرد. کارگردانی که به حد کفایت از چند و چون نقش خود آگاه است و به خوبی از پس نقش یک دوست خوب برای نصرت و عاشق پریدخت و صد البته یک خانزاده تهرانی و خان بزرگ عمارت اربابی خود بر می آید.
داریوش ارجمند نیز به مانند همیشه نقشی را ایفا می کند که با عمق پوست و خون و وجودش پیوند خورده است. این بازیگر به قدری بزرگ است که از نقد منی که تا چندتا فیلم دیده جوگیر شده فکر کرده چیزی حالیشه به دور باشد. البته این رو هم بگم که از دیدن نقش نسبتا منفی و ضداسلامی او در سریال ستاره سهیل بسیار شگفت زده شدم.


موسقی متن سریال به طرز زیبایی داستان را همراهی می کند. همواره از اصالت نوای سازهایی مثل نی و تار و حتی ویولن که در این موسیقی از انها استفاده شده لذت می بردم و به آسانی حس کامل و صحیحی از سیر داستان را به بیننده القا می کند.
لوکیشن های سریال نیز بر طبق سیر داستان از چند خانه قدیمی حوض دار ، یک بازارچه با چند حجره، زورخانه و فضای سنگین اداری و نظامی مرکز شهر تشکیل شده که انتخاب هایی بسیار بجا و دقیق هستند. به عنوان مثال، بازارچه را به حد کافی برای نقش حاجی داستان کوچک و گرفته طراحی کرده اند که جای افرادی مثل پریدخت نباشد. زورخانه پهلوان گاهی به محراب نماز او تبدیل می شود که براستی به معنای محراب عبادت است و خانه ها هم که محل سر عاطفی داستان هستند.
در مورد دیالوگ ها هم بگم که من در 70 سال پیش زندگی نمی کردم که بدونم آنها چطور صحبت می کردند اما از شواهد اینطور بر می آید که طبقه مرفه و اشراف و خان ها از ادبیات رسمی بهره می بردند که در این سریال توجه چندانی به آن نشده است که نه تنها توی ذوق نمی زند بلکه پیوند نزدیکتری با عصر امروز دارد.
کارگردانی و به خصوص فیلمبرداری سریال از جمله نقاط قوت سریال است که به ندرت در مجموعه های تلویزیونی می بینیم و بیشتر در فیلم های سینمایی آن هم به تعداد محدود در چند سال گذشته از آن استفاده شده است.به عنوان مثال استفاده از آینه برای نشان دادن زمان ورود پریدخت به اتاق و زاویه دید نصرت و رنگ به رنگ شدن او یا زاویه دید از بالای محراب نماز یا گود زورخانه و حتی زوم های ناگهانی بر چهره نادر در زمان ناراحتی او از جواب مثبت دادن پریدخت به نصرت که به زیبایی با موسیقی سریال هماهنگ شده بود و نتیجه کار بسیار عالی از آب در آمد.
قطع های داستان، خروج از صحبت های اضافی و همزمان اوج گرفتن و فرود آمدن سریال از جمله ریبایی های داستان پردازی، کارگردانی و تدوین سریال است. به عنوان مثال ما هیچکدام از حرف های خودمانی نصرت و نادر را در زمان دیدار اولیه آنها در زورخانه نمی بینیم ولی به یکباره از ریختن ماموران نظمیه به خانه حاجی و دستگیر کردن او مطلع می شویم. یا زمانیکه پهلوان داستان را در اداره نظمیه به طرزی بسیار جدی، سنگین، بدون ترس و واهمه و بدون هیچ گونه احترامی به بازخواست می گیرند و او را تمسخر می کنند و پهلوان چند لات و آسمون جل جنوب شهر می خوانند و او را اکبر صدا می کنند. تناقضاتی که به زیبایی، داستان و فضای سنگین نظامی آن زمان را توصیف می کنند. ( البته راستش من خودم زیاد نمی دونم که آن موقع اینجوری بوده یا نه ولی در کل بسیار خوب کار شده اند)
چیز دیگری به ذهنم نمیرسه. از این سریال تا به حال 4 قسمت پخش شده که من با توجه به این 4 قسمت این متن رو نوشتم و شاید در ادامه داستان به طرزی تغییر کند ولی تا امروز نتیجه بسیار مطلوبی از خود ارائه کرده که امیدوارم ادامه پیدا کند.
در ضمن من هیچ ادعایی در مورد نقد نوشتن ندارم. هرگونه ایراد و اشتباهی رو صمیمانه می پذیرم. به قولی : زنده باد مخالف من !

پ . ن : خصوصی شد.
پ . ن 2 : خصوصی شد.
پ . ن 3 : جدیدا ( حدود 2 ماهه ) به قدری دل نازک شدم که با شنیدن یک نوای دلنشین یا دیدن یه منظره غم انگیز میزنم زیر گریه. فعلا هم هر بار با تیتراژ سریال شب دهم که الان دفعه چهارم هست که دارم می بینم گریه می کنم. خدا آخر و عاقبت همه رو ختم به خیر کنه !
پ . ن 4 : هنوز می پندارم، " کودک صفتی " می تواند مقدس ترین گناه انسان باشد.

  نظرات شما  ( )


 

Powered by : پارسی بلاگ
Template Designed By : MehDJ