سلام
ميم مثل رهايي
دير شد تا اومدم ..آخه حسش نبود. اما اين داستانه جالب بود، حساش باحال بودن.خيلي خوشم اومد. ياد صادق هدايت افتادم.
راستي ما تو هفت سينمون ساعت نبود، خيلي خوبه اين طور كه ساعت نباشه.
من اگه بخوام متنايي رو كه در مورد خودم هست رو پاك كنم تقريبا بايد تمام بلاگم رو بيخيال شم.
من اهل فيلم نيستم به همين خاطر هم واسه پست بالايي اظهار عقيده نميكنم.
سلام!
داستان جالبي بود! منو ياد بعضي خاطراتم انداخت!
البته نمي دونم در چه سطحي از داستان نويسي و نويسندگي هستيد اما فضا سازي داستانتون جالب بود و موضوع و شروع و پايان خوبي داشت.
خيلي خوشحال مي شم با دوستان ادبي چون شما آشنا مي شم!
حتما بازم ميام اين طرفا!
راستي با تبادل لينك موافقيد؟
1. قلب من هم زير اون گيوتين له شد!!!!
2. يادم رفته بود در مورد فيزيوپات برات توضيح بدم:دي فيزيو پات به ترم ششمي و هفتمي هاي پزشکي مي گن:دي کلا دوره ي فيزيوپاتولوژي بعد علوم پايه است و اين آزمون رو که رد کردي، ميشي فيزيوپات! کلي کلاس داره که بالاخره از زير اسم علوم پايه اومديم بيرون الان!!! ((:
3. تراي سروتوپس و استگوسوروس خوبن واسه ديدن :دي آپاتوسوروس و براكيوسوروس هم هم چنين ((: اتفاقا خودم هم مي خواستم بگم ترجيح مي دم گياه خوار ها رو ببينم... (؛ ولي كلا از بچگيم عشق دايناسور داشتم...!!
4. من تازه فهميدم چرا به تو دير سر مي زنم!! چون توي گوگل ريدرم فيد بلاگت نيست!!!! و من بيشتر از اون جا بلاگ خوني مي كنم... الان درستش مي كنم !!!