• وبلاگ : نقطه سر خط (گاه نوشت هاي من)
  • يادداشت : يه ديوونه دندون چرکين
  • نظرات : 2 خصوصي ، 4 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    ممنون ميشم به من يه سرك بزنيد .

    خوشحال ميشم

    مطلبات و وبت عالي بود

    دوست داشتي تبادل لينك كنيم .

    ببخشيد که مزاحمتون ميشم... انقدر نگران استادمونم که نميدونم چه کار بايست کنم .... ميدونستم وبلاگ دارن اما نداشتم آدرسشو ... و حالا که اومدم و ديدم بقيه دانشجوهاش خيلي زودتر از من تو وبلاگش براش کارايي کرده ن هم از خودم خجالت کشيدم و هم خشحال شدم که ايشون اقلا اينجا ديگه غريب نيست!! تو دنياي واقعي که غريب بود!!
    اومدم نت و چون مطمئنم انساني مث ايشون ، قطعا حتي توي دنياي نت هم با انسانهاي والايي مراوده دارند آدرس وبشو از بچه ها گرفتم گفتم ميرم سراغ تک تک لينک هاي وبلاگش و ازشون خواهش ميکنم دعاش کنند. خواهش ميکنم تو نيايشتون فراموشش نکنين. من نميدونم دوستان ايشون چه ديني دارن اما فقط اينو يادمه که هميشه تو کلاس و همه جا به ما ميگفت آزادگي آدمها مهمه نه دينشون. منم به پيروي ازايشون ازتون ميخوام هر مسلک الهي که داريد تو عباداتتون دعاش کنين. اين تصادف يه شروع تلخ بود براي ما که تازه بفهميم استادمون بيماري جسمي ديگه اي هم داشته و بروش نمياورده. دردهايي که با اين حادثه سر باز کردند و ... متاسفاه بخشيش بنظر لاعلاج مياد. البته نظر قطعي اين نيست... اما درصد نجات کمه. حالا ماييم و خاطره انساني که اول دوستمون بود و "بعد" استادمون...نميفهمم ديگه دارم چي مينويسم... همين کامنتو ميخوام برا "همه" بذارم... شايد که به دعاي يکي از اين آدمهاي خوب، استاد ما شفا بگيره. هميشه ميگفت هر کي دردش بيشتره بدونه که خدا بيشتر دوسش داره. ايشون استاد معارف و اخلاق نبود!!!... اصلا نه رشته اش ربطي به اين حرفا داشت و نه ظاهرش!! اما مني که يه روزي از دين متنفر بودم حالا عاشق دينمم! مني که بهيچ قيمتي قيد آرايشمو نميزدم حالا به اينجا رسيده م که بشينم به فلسفه حجاب فک کنم!! و اين معجزه رو اين انسان کرد با من! کي تا حالا ديده کسي که کارش و رشته ش تدريس فرهنگ بيگانه ست لابلاي همون درسا (که ظاهرا هيچ ربطي نه به اسلام داشت و نه به ايران) تبليغ دين کنه براي ايران و ايراني غصه بخوره ... همه ش ميگفت دين زوري نيس!! دليه!! و الحق که دلهاي همه مون تو دستش بود!! ... من انقدر در سجاده م نمي بينم که خدا رومو بگيره برا همين از شماها دارم ميخوام دعاش کنين.
    و چه زيبا اسم وبلاگش رو گذاشته بود سي مرغ!

    http://simorgh01.parsiblog.com

    سلام

    ممنون

    ببخشيد كه بي اجازه از كلامت استفاده كردم.

    هنوز متنتو نخوندم انشاالله سر فرصت مي خونم.

    موفق باشين

    + كسري 

    "بعد چي؟"
    "با نگاهي خيره اي که بر مغزم مي کوبد."
    "عاليه! بگذار کارش رو بکنه. بهش ريتم بده"
    "دستانش پيش مي آيند و گلويم را مي فشارند..."
    "بعد ..."
    "مدام زير لب آهسته چيزي مي گويد..."
    "زير لب چي مي گه؟"

    سلام مهدي جونم !!

    بسي لذت بردم و خاطره ي فيلمش زنده شد !! هوس کردم دوباره يه سر به " غار " بزنم !!!

    اسب آبي چطوره ؟؟ مارو نميبينه خوشه ؟ سلام برسون !!

    ... بيا بغلم بشين و بعد .... قر و بلوتوث كن نرو !!

    كلي با سليقه ات حال كردم !! مثل خودمه .... !!

    راستي !!!‏ ددي (:دي) رو ببوس !!

    مراقبت خودت باشم !! (تركي بودا !!‏با لهجه بخوون !!‏)

    بازم سر ميزنم بهت !!

    بوس !‏ لب !‏ گاز !‏ ماج !‏ كيس !‏ ميس ......